یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه،
حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن !
یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه!
بعد نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون،
دوتا بوق واسه حراستیه میزنه !!
حراستیه
با بلندگو میگه نوکرم
***
ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺭﻭﺡ ﺍﻭﻥ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ : آﺭﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ
***
من اگه فامیلیم نیا بود اسم بچمو میزاشتم
وِلکام تو دِ هُتل کَلیفُر
اصن من اولش یه گوله خلاقیت بودم بعدش دست و پا در آوردم ***
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید
کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان،
دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد
همسر جواب داد :
این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد
مرد لبخندی زد و گفت :
اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت ،
لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود
مراسم
آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود !
***
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﮔﺸﻮ ﺯﺩﻩ
ﺑﻌﺪ
ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ
***
خانوما اگه شک داشتید که شوهرتون بهتون خیانت میکنه و به کسی بدبین بودید
شوهرتون
رو ببرید نزدیک خونه ی طرف ببینید وای فایش کانکت میشه یا نه!
***
هر کی بوده آشنا بوده چیست ؟
دیالوگ
ایرانیان در مواجهه با خانه دزد زده
***
دوست عزیز اگر روزی دیدی دشمن داری
بدان یک جا یک کرمی ریخته ای
الزاما
دلیل بر موفقیت شما نیست !
***
قیافهٔ ساقه طلایی یه جوریه که انگار زیر دست ناپدری بزرگ شده ***
اگه توی المپیک رشته ی دانلود استقامت وجود داشت،
الان یه طلا داشتیم
***
گودزیلامون ازکلاس زبان اومد رفت دستشویی
بعدچنددقیقه میگم چیکارمیکنی اون تو ؟
میگه : i am reading