loading...
گیلان فان | gilanfun.ir
gilani بازدید : 65 سه شنبه 21 مرداد 1393 نظرات (0)
روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی ( یکی از چهار امام آنها ) به شاگردهایش می گوید : من در سه مورد با امام صادق(علیه السلام ) مخالفم.
یک اینکه می گوید خدا دیده نمی شود . پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
دوم می گوید : خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد...
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او
افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند.
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و
رفت!!!‬

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
گیلان فان | یک استکان آرامش به شیرینی یک لبخند و به وسعت ایران برای شمایی که شایسته ی بهترینها هستید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    میزان محبوبیت گیلان فان از دید شما
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1072
  • کل نظرات : 112
  • افراد آنلاین : 137
  • تعداد اعضا : 21
  • آی پی امروز : 368
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 1,357
  • باردید دیروز : 28
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,589
  • بازدید ماه : 1,589
  • بازدید سال : 22,320
  • بازدید کلی : 565,865
  • تبلیغات